- جلوس کردن
- نشستن
معنی جلوس کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- جلوس کردن
- نشستن، برتخت سلطنت نشستن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گرازیدن پرویزیدن شکوهیدن خوش آراستن نیک نمودن: (بچشم ماجلوه کرد)، دلبری کردن کرشمه نمودن
لوس بار آوردن ننرکردن، یا خود را لوس کردن، لوس شدن ننر شدن
Pamper
verwöhnen
rozpieszczać
баловать
балувати
verwennen
choyer
coccolare
लाड़ प्यार करना
memanjakan
şımartmak
kubembeleza
เอาใจใส่
আদর করা
لاڈ دینا
انجمن کردن
آشوباندن شوراندن
حیله کردن مکر ورزیدن فریب دادن
چابکی کردن زرنگی کردن، شتاب کردن عجله کردن
خلیدن در هم آمیختن وارد شدن بجایی فرود آمدن در جایی، وارد شدن روح کسی بقالب بدن دیگری
سخن گفتن در نهفت دو به دو سخن گفتن خلوت کردن با کسی. سخن گفتن با وی در جای خلوت، عزلت گزیدن، یا خلوت کردن جایی را، بیرون کردن اغیار را از آنجا
ازدحام کردن، سر و صدا کردن
سر و صدا کردن، نظم و ترتیب جایی را برهم زدن، کنایه از جلوه دادن موضوعی بزرگ تر از آنچه هست، اغراق کردن
برآمدن بر دمیدن بر آمدن آفتاب و دیگر ستارگان